قرآن کریم میفرماید: «فلولا نفر من کلّ فرقة طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم».
بحث ما درباره این مسأله است که مبلغ دین که قصد عملکردن به این آیه را دارد، با چه چالشهای فکری در جهان معاصر روبهروست؟ طبعاً آشنایی با این چالشها نتایج و لوازمی دارد که به آنها نیز اشاره خواهیم کرد. البته پاسخ به این شبهات در جای دیگر مطرح شده و ما بهصورت تفصیلی به این موضوع پرداختهایم که در یک جلسه امکان این امر نیست و در این جلسه فقط در مقام بیان اصل مسأله هستیم. ضمن آنکه توقع از طلاب نیز این است که خودشان در اینباره تحقیق و مطالعه نمایند؛ چون در هر حال اگر قصد تبلیغ داشته باشند، کم و بیش با این مسائل روبهرو خواهند شد.
در یک تقسیمبندی کلی، دو چشمانداز مختلف میتواند پیش روی ما باشد:
اول: چالشهای فکری مبلغ دین که با غرب مواجه میشود.
دوم: چالشهای فکری معاصر در جهان اسلام.
چالشهای فکری مسلمانان غرب نشین
وقتی یک مسلمان به غرب میرود، با مکاتب فکری قوی و در عین حال متفاوتی روبهرو میشود که اولاً از آزادی بیان برخوردارند و ثانیاً به دلیل سهلالوصول بودن وسایل ارتباط جمعی، هرکس میتواند افکار و آرای خود را بهراحتی تبلیغ کند. از همین رو وقتی وی با این پدیدهها روبهرو میشود، در مقابل این تمدن فکری بزرگ احساس ضعف میکند. حتی یک طلبه نیز ممکن است به این فکر بیفتد که ما در حوزه علمیه با چنین چیزهایی روبهرو نیستیم و مقهور این وضعیت فکری شود.
این جریانهای قوی فکری انواع شبهات را برای مسلمانان ایجاد مینماید و امواج شبهات در غرب، بهصورت انبوه منتشر میشود. پولهای هنگفتی برای انتشار این افکار خرج میشود و بعضی مراکز بهطور شبانهروز و با روشهای مختلف، از طریق وسایل ارتباط جمعی، این شبهات را به مردم پمپاژ میکنند. درحقیقت این شبهات در حجم وسیع بهصورت کاملاً آماده و منظم در دسترس مردم قرار میگیرد و مردم را تحت تأثیر خود قرار میدهد. من در سفرم به آمریکا مشاهده کردم که در دانشگاههایی که شرقیها حضور دارند، توجه روشنی به برخی از شبهات خاص وجود دارد. این شبهات بیش از همه حول این محورها دور میزد:
چند وقتی است که شبهه ای در بین برخی افراد جامعه دهان به دهان می چرخد و حدود یکسالی می شود که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شده؛ و آن شبهه «دین من انسانیت!» است. از آنجا که پاسخ مستدل، محکم و منطقی به این شبهه داده نشده و در سایتها با نگاهی سطحی از کنار این موضوع عبور کرده اند، بر خود لازم و واجب دیدم تا به بررسی این شبهه و پاسخ به آن بپردازم.
سعید وطن دوست
با رصدی در مبانی و ریشه های شبهاتی که در شبکه های مجازی خصوصا کانال ها و گروه های تلگرامی از قبیل "ناسیونالیسم ها ایرانی" و "ناخداباوران" و "مخالفان اسلام" و... این باور تقویت می شود که شبهاتی تازه و با هدفی کلی این باور را نشانه گرفته تا "دینِ انسانیت مدرن" را تبیین و ترویج کند و با تکیه و پررنگ کردن آموزه های اّمانیسم، چراغ عبودیت و سرسپردگی و خداپرستی را در وجودانسان معاصر کمرنگ و خاموش کند.
این جریان هماهنگ در صفحات اجتماعی، که شبهاتی را متاسفانه با همراهی و ترویج آن توسط برخی از هنرمندان و ستارگان هنری اشاعه می شود و با همراهی امپراطوری رسانه ای، دغدغه ای جدی برای مصلحان اجتماعی و علاقه مندان و احیاگران اسلام در دنیای معاصر محسوب می شود.
در ابتدا جمله ای زیبا و حکیمانه از علامه جعفری (ره) اشاره می کنم که "بشر یک میلیون اشتباه ندارد؛بلکه تنها وتنها یک اشتباه دارد و آن این است که"هدف وایده آل زندگی" خود را نمی داند".
با بررسی منابع اصیل اسلامی متوجه می شویم که تنها هدف عالی خلقت الهی، رسیدن انسان به مرحله "عبودیت و بندگی" است وَ مَا خَلَقْت ُ الْجِن َّ وَ الاْنس َ إِلآ لِیعْبُدُون ِ.( ذاریات ،56 )آفرینش انسان و جن ّ برای (عبودیت و) بندگی است.
این هدف چنان مهم و پر اهمیت است که خداوندمتعال در خطاب های متعدد و به صورت های گوناگون، برترین بنده خود محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را به پافشاری بر مسیر عبودیت سفارش می کند.
خداوند متعال همانگونه که مهرورزی و حسن خلق و انسانیت پیامبر(ص) را بی همتا می داند(قلم:4) سفارش به عبودیت، برپایی نمادهای عبودیت و بندگی را در آیات متعدد قرآن را به خاتم الانبیا(ص) یادآور می شود(اسرا:78؛ مدثر:1؛ مزمل؛1و...)
بررسی دقیق مبانی شبهات تازه در فضاهای مجازی این باور را تداعی می کند که جریانی به صورت هدفمند و گاه در قالب طنز و جملات بسیار کوتاه و .. به صورت غیر مستقیم سعی در افول و به انزواکشاندن "عبودیت و بندگی" انسان را داردو مرکز ثقل برای طرح این شبهات، توجه به "انسانیت منقطع از وحی" و با مرکزیت امانیسم است.
این شبهات گاهی و در ایام فاجعه منا با تمسخر مناسک عبادی حج تمتع و با جایگزینی کمک به مستمندان به جای مناسک عبادی حج ،گاهی با برتری دست های نیکوکاران بر لب های ذاکران و گاهی هم با همنشینی سگ نجس العین با سجاده نماز عجین و گاهی هم با تبلیغات انتخاباتی دشمنان اسلام و دعوت به روزه گرفتن از انسان کشی، بجای روزه گرفتن از خوردن و آشامیدن همراه می شود. یکی از بارزترین شعارهای این جریان رسانه ای، تکیه بر شعارِِ"التماس تفکر" بجای "التماس دعا" است که این شبکه ها و کانال ها به صورت منسجم بر آن تکیه می کنند.
از نتیجه های ابتدایی چنین جریان فراگیری، تغییر سطح پرسش های انسان معاصر در مواجه با مفاهیم دینی و به چالش کشیدن مفاهیم دینی به بهانه شعارهایی همچون "دین عقلانیت" و "دین انسانیت" است. بدیهی است در این اندیشه، مفاهیم وحیانی و معنوی کاملا غیر قابل اعتماد هستند و انکار و تمسخر بهشت و جهنم، که وعده گاه پاداش های عبودیت و بندگی خداوند است از رسالت های دینِ "انسانیت غربی" قرار دارد.
امروزه برخی از سایت و پایگاه های پاسخگو به شبهات، تلاش های قابل ستایشی را برای پاسخ به این شبهات دارند، ولی باید هشیار باشیم که برخی از پاسخ هایی که در این مراکز در برنامه خود دارند، از سنخ توجه به ساقه و امور فرعی است وباید با ریشه های این شبهات مقابله کرد. حلقه مفقوده در این پاسخگویی ها که نباید از غافل بود، محوری ترین هدف این شبهات، یعنی حذف "عبودیت از زندگی انسان" است که نباید نادیده گرفته شود.
در این راستا لازم است که متولیان امور فرهنگی و دینی، ضمن موشکافی و ارایه تحلیل های متقن و خردورزانه از "عبودیت پویا" و آثار آن در زندگی بشر و جداسازی آن از "عبودیت راکد"، به خنثی سازی این جریان خزنده بپردازند تا از آسیب های جدی، فاصله گرفتن نسل نو و جوان، از مسیر سعادت بخش عبودیت و دین داری جلوگیری کنند. بمنه و کرمه.
[1] .سید علی بطحایی،طلبه سطح خارج حوزه علمیه قم. دکترای کلام
یکی از مظلوم ترین و غریب ترین آموزه های قرآن و دین مبین اسلام و سند محکم حقانیت مکتب شیعه «شب قدر» است.
حقیقت امر این است که قرآن پژوهان و محققین در مورد عظمت و هیبت و شکوه بی نظیر این شب نورانی اطلاعاتی بسیار اندک به توده جامعه منتقل کرده اند.در واقع می توان به صراحت اعلام کرد که باطن و معنای «شب قدر» بر اساس میزان فهم و درک مردم تبیین شده است و نه بر اساس حقیقت و باطن عظمت شب قدر.
درک شبِ قدر آنچنان پیچیده و مشکل است که اگر این حدیث مشهور و متواتر نبوی که "یا علی! خداوند را انسانی جز من وتو نشناخت و من را کسی جز خدا و تو نشناخت و تو را جز من و خدا نشناختیم" (مناقب ابن شهرآشوب:3/268؛روضه المتقین:13/273) را با آیه شریفه "وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِو تو چه می دانی که شب قدر چیست؟؟" ( قدر2:97)مقایسه و مورد تطبیق قرار دهیم ، در نتیجه کاملاّ روشن می شود که پیامبراعظم(صلی الله علیه وآله و سلم) -که در مرز میان عالم غیب و شهود است - در مورد درکِ عمق و باطن و لایه های پنهان شب قدر چه جایگاهی داشته و در چه مقامی ایستاده است.این عبارت کنایه از جلیل القدر بودن و عظمت منزلت شب قدر است و به همین دلیل هم به جای استفاده از ضمیر، اسم ظاهر را بکار برد و پیامبراعظم(ص)، در شناخت شب قدر و ویژگى هاى آن، نیازمند تعلیم الهى است. این بیان در جهت ترغیب و تشویق به شناخت آن شب پربرکت و عبادت و نیایش در آن است.ایـن ایه نشان مى دهد که عظمت این شب به قدرى است که حتى پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)باآن علم وسیع و گسترده اش قبل از نزول این آیات به حقیقت شب قدر واقف نبود.
بجاست در ابتدای این نوشتار اشاره شود که کیمیایِ انسانِ سازِ ماه مبارک رمضان در مدت سی روزه خود در تاریخ اسلام، یک صعود و یک نزول را خود تجربه کرد.
صعودی تحت عنوان «معراج» که در هفدهمین شب از ماه مبارک رمضان ، که انسان ِکامل و نبی اعظم(ص) را به عرش و عالمِ غیب و رؤیت خداوند در «سدره المنتهی» رساند و نزولی در بیست و سومین شب از ماه مبارک رمضان که قرآن از عرش و هویت ِغیبیه الهی به قلب نبی اعظم و انسان کامل فرود آورد.
این نزولِ قرآن در عالم ماده چنان سنگین و غیر قابل تحمل است که خداوند تعبیر به شکافته و دریده شدن آسمانها ، در اثر نزول قرآن را مورد تأکیدقرار داده است و صعوبت و سختی و دشواری نزول قرآن را یادآور می شود.(شوری5:42)
بدیهی است که نزول قرآن بر آسمان و زمین چنان سنگین و دشوار است که خداوند متعال در تمثیلی لطیف دیگر در مورد عظمت و شکوه عظمت نزول قرآن مجید، فروپاشی و متلاشی شدن کوه ها ـ که مستحکم ترین بنای خلقت الهی هستند ـ را فرجام نزول قرآن به کوه ها می داند.(حشر21:59)
پیامبر اعظم محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) در صعود و معراج خود آنچنان اعماق عالمِ غیب را درنوردید و به جوار قرب الهی دست یافت که تا انتهای عالم غیب و شهود ـ که در قرآن تعبیر به "سدره المنتهی" شده است- را مشاهده نمود و در جوار این مکان دوردست به لقای الهی رسید(نجم14:53) .در این ماه مبارک و در این صعود انسان کامل به آسمان غیب ، میهمان و مسافرغیب الهی نبی اکرم(ص) در انتهایی ترین مکان و مکانت نظام هستی رویت الهی را تجربه کرد و به آخرین ایستگاه و نهایی ترین مکان و منطقه عالم هستی رسید.(نجم 14:53).
نکته ظریف و قابل تامل و مرتبط با این صعودِانسان کامل به معراج و سدره المنتهی ، نزول ملایکه و روح که ساکنان دایمی سدره المنتهی هستند به عالم ماده در «شب قدر» است. در حدیثی نبوی تصریح شده است که هنگامی که شب قدر فرا می رسد ملائکه اى که ساکن در «سدره المنتهى» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است به زمین نازل می شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچمهایى را به همراه دارند.(مجمع البیان؛10/520) در روایتی دیگری در مورد نزول ملایکه و روح از سدره المنتهی که به زمین می آیند که در آسمان هفتم [سدره المنتهی]ملائکهای هستند که به آنها روحانیان میگویند و اساسا کاری به عالم جسم [و ماده]ندارند. آنها تنها در شب قدر از پروردگار اجازه میگیرند که نزول کنند. در هنگام نزول بر هیچکسی عبور نمیکنند، مگر اینکه برای او دعا کنند و به او برکت میدهند.إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ نَزَلَ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی کَبْکَبَةٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ یُصَلُّونَ عَلَى کُلِّ عَبْدٍ قَائِمٍ أَوْ قَاعِدٍ یَذْکُرُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ ». شعب الایمان بیهقی حدیث شماره ۳۷۱۷ )
:
براستی چرا در شب قدر ملایکه ساکن و مستقر در سدره المنتهی به عالم تاریک و ظلمتکده دنیا می آیند؟
براستی ملایک مستقر در جوار رحمت الهی و آخرین ایستگاه صعود پیامبرـ سدره المنتهی ـ در معراج به چه دلیلی موجه باید به دنیا سفر کنند؟
چرا ملایک و روح به زمین نازل می شوند و حامل چه پیامی برای انسانها و انسان کامل هستند؟و...
در پاسخ به این سوال و صدها سوال دیگر در این زمینه باید اعتراف به ناتوانی عقل ناقص بشر در این موضوع را بپذیریم. تنها راه پاسخ به این سوالات را ارجاع این سوالاتِ کلیدی ـ در ارتباط و رابطه عمیق عالم ماده و غیب ـ به تنها مسافر و مشاهده کننده سدره المنتهی -یعنی پیامبر اعظم و جانشینان معصوم او ـ که مهبط وحی الهی هستند و گاهی در پاره ای از احادیث بدان اشاراتی داشته اند.
در حدیثی شریف از امام صادق(ع) به طور تلویحی قطره ای و جرقه ای از این معنا اشاره شده است و تجلی انسان کامل و بیعت با او یکی از مصادیق شب قدر معرفی می شود ، آنجا که امام صادق(ع)تنزل ملایکه و روح ، از سدره المنتهی به عالم دنیا و ماده را علت و غایت نزول همیشگی و دایمی آنها بر انسان کامل می داند و هدف نزول ملایکه و روح را «دیدار و بیعت مجدد سالیانه ملایک و روح با انسان کامل در عالم دنیا» می داند. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که « یا مَعْشَرَ الشیعة ! خَاصِمُوا بِسُورَةِ أَنَا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا . فَوَاللَّهِ أَنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ وَ (الکافی؛1/247) با سوره قدر با مخالفین ما بحث کنید و در این صورت پیروز خواهید شد. چون در سوره قدر تعبیر (تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ) با فعل مضارع به کار رفته است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و همیشگی بودن امری دارد و این نشان می دهد که ملایک و روح همه ساله تنها در شب قدر از سدره المنتهی به زمین آمده و اگر حجت خدا نباشد دلیلی برای این نزول نمی باشد. اگر می آیند برای چه کاری می آیند و حتما بر کسی وارد می شوند که او امام معصوم(ع) و حجت خدا و انسان کامل است.
در پایان این نوشته بجاست اشاره شود که یکی از ظرایف و اسرارشب نورانی قدر، درک مقام «انسان کامل» از منظر حکما و فلاسفه و به تعبیر احادیث امامان شیعه مقام رفیع و والای «ولایت معصومین علیهم السلام» است؛ چنان که در حدیثی درک مقام شب قدر را در درک مقام ولایت فاطمه زهرا(س) و معصومین(ع) و امام عصر(عج) پیوند خورده شده است(فرات کوفی؛581)این یک نحو از ادراک لیالی قدر است. چون در واقع همانطور که عارفان شیعه مطرح کردهاند بنیان و ستون خیمه بنای رفیع انسان کامل خودش لیله القدر است. اتحاد انسان کامل و لیله قدر اشاره به نقش کلیدی او در پیدایش و جریان امورنظام آفرینش دارد.اینجاست که راز و رمز سخنان حکیمانه عرفای شیعه روشن میشود که معتقدند حضرت زهرا (سلام الله علیها)باطن لیلهالقدر است و همه ما باید به در خانه ایشان برویم چراکه انبیاء و اولیاء نیز برای حوائج خویش به ایشان متوسل و متمسک میشوند.اگر کسی حضرت زهرا(صلوات الله علیها) را آنچنان که سزاوار است بشناسد لیالی قدر را درک کرده است. البته این امر منحصر به آن حضرت نیست و اگر کسی امیرالمومنین(علیه السلام) یا ائمه معصومین(علیهم السلام) را آنطور که حقشان باشد بشناسد، لیالی قدر را درک کرده است. درک لیالی قدر درجات دارد و اولیایی که به این درجه رسیدهاند والاترین و برترین ادراک را از لطایف درک شب قدر را یافته اند.این همان سخن از علامه طباطبایی (ره) است که باطن این عالم صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ع) است. در نتیجه این نکته همتایی شب قدر و ولایت الهی و حقانیت مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را بیش از پیش آشکار می کند....
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
2- زاهِدٌ حاکِمٌ حَلیمٌ شُجاعٌ *** فاتِکٌ ناسِکٌ فَقیرٌ جَوادُ
3- شیَمٌ ما جُمِعْنَ فی بَشَرٍ قَـ ـطُ *** وَ لا حازَ مِثْلَهُنَ الْعِبادُ
4- خُلُقٌ یُخْجِلُ النَسیمَ مِنَ اللُطْـ ـفِ *** وَ بَأْسٌ یَذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ
5- ظَهَرَتْ مِنْکَ لِلْوَرَی مُکْرَماتٌ *** فَأقَرَتْ بِفَضْلِکَ الحُسادُ
6- إنْ یُکَذِبْ بِها عِداکَ فَقَدْ *** کَـ ـذَبَ مِنْ قَبْلُ قَوْمُ لوطٍ وَ عادُ
7- جَلَ مَعْناکَ أنْ یُحیطَ بِهِ الشِعَـ ـر ***ُ وَ یُحْصی صِفاتِهِ النَقادُ
1 ـ ای أمیرالمؤمنین! در اخلاق و شِیَم تو صفات متضادی با هم جمع شدند و بدین جهت حریفان و همقطاران و هم انبازانِ تو نادرالوجود شده و نتوانستند در صحنة عالم خودی نشان دهند. 2 ـ چون تو هم زاهد بودی و هم حاکم ، و حلیم بودی و در عین حال شجاع ، شمشیر زن بی باک بودی و در عین حال اهل عبادت و دعا، فقیر بودی و در عین حال بخشاینده . 3 ـ اینها صفاتی است از اضداد که تا بحال در هیچ بشری جمع نشده و هیچیک از بندگان نتوانسته اند مثل آن را حائز گردند و در خود بوجود آورند. 4 ـ تو چنان اخلاق نیکو و لطیف و ملایمی داشتی که لطافت آن نسیم لطیف را شرمنده میکند، و در عین حال شدت و صولتی داشتی که از قهرش جمادات ذوب میشوند. 5 ـ از تو کرامت ها و عجائبی سر زده و برای اهل عالم ظاهر گشته است تا جائی که ناچار، حسد برندگان بر تو، همه به آنها، اعتراف و اقرار نموده اند. 6 ـ اگر دشمنان تو آنها را تکذیب کنند تازه نیست ؛ قبل از آن هم قوم لوط و قوم عاد پیامبران خود را تکذیب نمودند. 7 ـ معانی موجودة در تو و واقعیت و حقیقت تو عالی تر و راقی تر است از آنکه بتواند شعر، آنها را در خود بگنجاند و بر آنها محیط شود، و بزرگتر است از آنکه بتوانند نقادان و حسابگران آنها را به شمارش درآورند
صفی الدین حلی (متوفی752 قمری)
? بعضیها عرفان و تصوف را یک چیز تصور کردهاند و متأسفانه در برخی از دانشگاههای کشور نیز وقتی مثلاً دو واحد درس کلیات عرفان میخواهند بگویند، همان تصوف را تدریس میکنند! یعنی معتقدند عرفان و تصوف یک چیز است. حتی روی جلد بعضی از کتابهای چاپ شده برای تدریس در دانشگاهها، نوشته شده: «مقدمهای بر عرفان» اما در واقع محتوای کتاب «مقدمهای بر تصوف» است نه عرفان! این نشان میدهد تفکر این بوده که عرفان و تصوف را یک چیز دانسته اند. و یا حتی برخی از آنهایی که مخالف هستند، باز میبینیم که عرفان و تصوف را یک چیز گرفته اند؛ به عنوان مثال مرحوم آقای میرزا جواد تهرانی در کتاب «عارف و صوفی چه میگویند؟» عارف و صوفی را در یک سیاق قرار داده و هردو را یک جور کوبیده و میگوید این دو یک چیزاند! یا مولف کتاب «سرچشمههای تصوف» که سرچشمههای عرفان را نیز همان سرچشمههای تصوف دانسته است! هرچند که شواهدی هم بر این ادعای خود میآورد. متأسفانه در بین این دراویش که فرقههای متعددی دارند، من در هیچ فرقة صوفیانه ندیدم که عرفان و تصوف را جدا کرده باشند. یعنی معمولاً بین اینها خلط وجود دارد. همیشه صوفی ادعا میکند که من یک عارف هستم!
یعنی چه آنهایی که موافقند و چه آنهایی که مخالفند، عرفان و تصوف را یکی دانسته اند. در حالی که تصور من این است که اینها را باید تفکیک کنیم. البته دقت کنید که شواهدی مانند اینکه مثلاً ابن سینا در فلان کتاب، تصوف بکار برده و مرادش عرفان است، هیچ وقت دلیل بر یکی بودن آنها نمیشود. به خاطر اینکه در چهار، پنج قرن اول اسلام که ابن سینا در همان زمانهاست، عرفان و تصوف یک چیز بوده است. یعنی کسانی چون جُنید بغدادی یا بایزید بسطامی یا منصور حلاج را هم میتوان عارف نامید و هم صوفی. اما از قرن ششم به بعد، عارف و صوفی دو چیز شد. جالب این است که استاد شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) هم در کتابهای خود، از قرن ششم به بعد اینها را تفکیک میکند و میگوید که از قرن ششم ما میبینیم صوفی اصلاً یک طبقة اجتماعی است؛ برخلاف عارف که هیچ وقت خودش را جدای از مردم نمیداند. مثلاً اگر به عارف بگویی چه کسی عارف است؟ هر کسی به ذهنش میآید، غیر از خودش! یعنی همیشه عارف میگوید فلانی عارف است، اما هیچ وقت نمیگوید من عارفم؛ در حالی که یک صوفی، خودش را یک طبقة اجتماعی میداند و میگوید ما فرقهای داریم، یا ما صوفی هستیم، یا ما چنین و چنان هستیم و در واقع خود را ممتاز از دیگران میداند.
شربت های ضد عطش درماه مبارک رمضان باعث کاهش آب بدن به میزان قابل توجهی می شود.
تجربه نیز نشان داده است که مصرف برخی شربتها یا عرقیات میتواند آب کافی به بدن برساند تا مشکل کم آبی به حداقل رسیده و فرد دچار گرمازدگی و عطش نشود در میان نوشیدنی های فصل تابستان ۵ نوشیدنی وجود دارد که بیشترین تأثیر را دارند.
شربت آبلیمو
پایه اصلی این شربت، عصاره لیموترش است که با آب رقیق میشود و همراه مقدار کمی قند یا شکر مورد مصرف قرار میگیرد.
شربت آبلیمو جلوی گرمازدگی و عطش را میگیرد و مصرف این شربت زیانی ندارد و در هر سنی توصیه میشود.
آبلیمو خواص متعدد دیگری هم دارد که عبارتند از ضد تصلب شرایین، کاهشدهنده کلسترول، ضد برخی سموم از جمله تریاک، ضدتب و ضد کمبود ویتامین C
شربت خاکشیر
شربت دیگری که خاصیت ضد عطش و گرمازدگی دارد، خاکشیر است که از قدیم در نواحی گرم به خصوص در فصل تابستان این دانه های ریز را با آب سرد و کمی شکر مصرف می کنند
که روی دانه آن موادی به نام لعاب وجود دارد. لعاب میتواند چند برابر وزن خود آب جذب کند و متورم شود و به شکل ژله درآید.
به این ترتیب، وقتی خاکشیر با آب مخلوط و کمی شکر هم به آن اضافه میشود، هم خوشمزه خواهد بود و هم لعاب آن منبعی برای آب بدن است.
شربت تخم شربتی
وقتی تخم شربتی را داخل آب ریخته روی آن لایهای ژلهای تشکیل می شود که مقداری آب در خود ذخیره می کند این شربت همانندتخم شربتی و خاکشیر تقریباً خواص یکسانی دارند.
در ضمن، خاکشیر و تخم شربتی خاصیت مسهل و ملین داشته و مصرف آنها برای جلوگیری از یبوست که در تابستان شایع میشود، مناسبتر است.
عرق بیدمشک
گاهی از عرق بیدمشک بدون رقیق کردن استفاده میشود که خواصی نظیر تقویتکننده، آرامبخش، ضد گرمازدگی و مقوی قلب دارد. گاهی نیز به صورت شربت آن را رقیق و مقداری شکر به آن اضافه میشود.
شربت گلاب
گلاب در حقیقت نوعی عرق گیاهی است که از گلبرگهای گل محمدی تهیه میشود.
گلاب دارای خواص دارویی زیادی است ، از آن جمله میتوان به ضد اسهال، ضد التهاب، افزایشدهنده میل جنسی، ضد نفخ، مقوی قلب، خلطآور، مقوی معده و اشتهاآور بودن آن اشاره کرد.
در این فصل گرم سال از گلاب رقیق شده به حالت شربت برای پیشگیری از عطش و گرمازدگی استفاده می شود.